جمعه های انتظار ...!
و باز هم جمعه اي ديگر..
هر جمعه به جاده ي آبي نگاه مي كنم و در انتظار قاصدكي مي نشينم كه قرار است خبر گام هاي تو را بر من بياورد. گام هاي استوار و دستان سبزت را.. و باز هم جمعه فرا رسيده است.سپيده ي صبح نزديك است و من هنوز بيدارم و چشم انتظار...نه، امشب را تا سحر بيدار خواهم ماند،ميخواهم دعا بخوانم فقط براي ظهورت؛چرا كه با آمدنت همه ي مشكلات و نابساماني ها سامان مي يابد.
خداي من، ميشود اين آخرين جمعه ي انتظار باشد؟!
مي شود فردا مولايم فرياد "انا بقية الله" و" بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين" سر دهد و من اين بنده ي پر از گناه و خطا را هم در صف يارانش قرار دهد...
كم كم دارد صبح مي شود..اما من از طلوع خورشيد كه در برابر تو چون فانوسي است بيزار شده ام چرا كه مي ترسم بيايد و بماند و غروب شود و بگذرد. و جمعه ي ديگري بدون حضورت رقم بخورد... مي دانم كه مي آيي و در هر قدم شاخه اي از عاطفه خواهي كاشت و قاصدكي را آزاد خواهي كرد. مي آيي روي هر درخت لانه اي براي كبوتران غريب خواهي ساخت.
تو با دست هايت بر قلب شقايق ها رنگ سبز اميد خواهي زد و با رنگ پر معني دريا خواهي نوشت:" به نام خداي اميدها". تو با دستاني لبريز از گل نرگس خواهي آمد و بذر عشق الهي را در دلهاي تك تكمان خواهي كاشت و آن گاه خون در رگ هاي زندگي جريان مي يابد.
مولاي من، بيا تا واژه ي انتظار از تمام واژه نامه ها و فرهنگ لغت ها حذف گردد و به جاي آن واژه ي زيباي سالروز قيام امام مهدي (عج) ثبت شود. مولا جان بيا تا اين انقلاب كه در تك تك لحظه هاي آرامش آن، قطره قطره خون شهدا ريخته شده و به نام شما و براي رسيدن به جامعه ي آرمانيتان شكل گرفته به دست صاحب اصليش برسد و همگان بفهمند كه دينداري كافي نيست و باكري و زين الدين و همت و...دين يار بوده اند پس از دين دار و بياموزند كه پيروي از امامت و ولايت بدون آزمودن خويش در جبهه ها ميسر نيست .آنچنان كه دشمنان حسين (ع) همان هايي بودند كه پيامبر(صلی الله) را ديده بودند و در صحنه ي نبرد بر جاي خويش لرزيدند!
مولاي من، نمي دانم در صف يارانت خواهم بود يانه؟ اما همين من را بس كه در اين حيرتكده ي جان فرسا تو سرور ومولاي من هستي.
منتظران ! تا ظهور مولا چيزي نمانده ، شايد به اندازه ي يك ياعلي!