آب...!

آب را گِل نکُنید

شاید از دور علمدارِ حسین

مشکِ طفلان بر دوش

زخم و خون بر اندام

می رِسَد تا که از این آب روان

پُر کُنَد مشکِ تهی

بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم

تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب

نَفَسَش تازه شَوَد

و بخوابد آرام

آب را گِل نکُنید

که عزیزانِ حسین

همگی خیره به راهند که ساقی آید

و به انگشتِ کَرَم

گره کورِ عطش بگشاید

آب را گِل نکُنید

که در این نزدیکی

عابدی تشنه لب و بیمارست

در تب و گریه اسیر

عمه اش این دو ، سه شب

تاسحر بیدارست

آب را گِل نکُنید

که بُوَد مهریه ی مادرشان

نه همین آب

که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست

مهر زهرای بتولست.

از اینست که من می گویم:

آب را گل نکنید

آب را گل نکنید

   آب را گل نکنید . .


عاشورا و تاسوعا

ماکه روز شب بسوزیم و گدازیم

دل فقط به عشق مولامون مى بازیم

اگه از دنیا بریم بشیم بهشتى

تو بهشت بازم حسینیه مى سازیم

عاشورا و تاسوعای حسینی

بر همه ی ارادتمندان مولا

تعزیت و تسلیت باد

شیعیان در سر هواى نینوا دارد حسین...


یا حسین

شیعیان در سر هواى نینوا دارد حسین

خون دل با كاروان كربلا دارد حسین

از حریم كعبه و جدش به اشكى شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است

ورنه این بى حرمتى ها كى روا دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند

عزّت و آزادگى بین تا كجا دارد حسین

دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دین

داورى بین با چه قوم بى حیا دارد حسین

دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا

با كدامین سركند مشكل دوتا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایى كه كفن از بوریا دارد حسین

یا حسین یا ابوالفضل(ع)





یا اباالفضل العباس (ع)

کاش دستم تا زمین کربلا پر می‌کشید   ***   تا کنار دشت سرسبز خدا پر می‌کشید

گفتم احساس دلم را نذر دستش می‌کنم   ***   نذر دستانی که از دنیا رها پر می‌کشید

دست‌ها در خون شناور بود و باران عطش   ***   بر فراز لاله‌زار کربلا پر می‌کشید

دست‌ها جاری شد و در زیر نعش مشک او   ***  عطر دستانش به کام خیمه‌ها پر می‌کشید

تشنگی هم با تمام گرمی احساس خود   ***   دل به دریا داد و اشکش بی‌صدا پر می‌کشید


وقتی از ذهن عطش احساس دریا پر کشید   ***   کاش باران از زمین بی‌اعتنا پر می‌کشید

عمران قنادی

يا ابوالفضل . . .

به لبهایت بگو چیزی نگویی
نفهمند که چقدر تشنه گلویی
دگر من تشنگی را دوست دارم
اگر که آب یعنی بی عمویی . . .

***
تا كه پرسیدم زمنطق عشق چیست ؟
 در جوابم اینچنین گفت و گریست :
 لیلی و مجنون فقط افسانه است
عشق بازی كار عباس علی ست ...

وقتی علم بر دوش توست آری علمدار
بی دست هم یک پا علمداری علمدار

ای ابر رحمت یاس‌ها چشم‌انتظارند
کی بر سر این باغ می‌باری علمدار

مشکی پر از آب حیات اما تو بی‌دست
باید به دندان برد... ناچاری علمدار

خورشید را در گود خون شرمنده کردی
روشن‌ترین گلچرخ ایثاری علمدار

دریا هم از امواج روحت ملتهب شد
تا از کدامین شعله سرشاری علمدار

یک‌سوی، نامردان و دیگرسوی، مردان
در این میان تنها تو معیاری علمدار

نام تو که عشق ناب دارد عباس (ع)
خاصیت آفتاب دارد عباس (ع)
ماتشنه  یک جرعه سخاوت هستیم
مشک تو هنوز آب دارد عباس(ع) !!

***
بگو بغض مرا پرپر کند مشک
غم دست مرا باور کند مشک
به دندان میبرم اما خدایا
لبانم را مبادا تر کند مشک . . .

منتقم خون حسین

 

مهدی بیا و بنگر از دیده اشک باریم

 

جز دیدن جمالت شوقی به سر نداریم

 

آماده جهادیم جان را به کف نهادیم

 

در سنگر شهادت اینگونه جان سپاریم

 

جسم حسین بی سر صدپاره شد ز خنجر

 

ما پرچم حسینی در احتزاز داریم

 

 

قال امام حسين عليه السلام

بنده اش را ببخش تا او نیز تو را ببخشد !

بسم رب الحسیین علیه السلام

دوستان گلم در اولین شب محرم درحالی که تنها پاسی از اولین ساعات سال ۱۴۳۳ هجری گذشته؛

بیاین یک عادت خوب رو  وارد زندگیمون کنیم 

  پذیرفتن بخشش...

میدونین که آب رو حر به روی امام حسین (علیه السلام) و اصحابش بست...

ولی همین حر شب قبل از عاشورا کفش هایش در آورد و به داخل آن پر از خاک کرد که نماد پشیمانی بود و به

گردن انداخت و به سوی امام حسین (علیه السلام) و یارانش آمد و از امام حسین (علیه السلام) طلب بخشش کرد...

و اولین شهید بود در واقع عاشورا...

روایت داریم که امام حسین (علیه السلام) داشته گریه میکرده...از امام حسین (علیه السلام) میپرسن چرا گریه میکنین؟

امام (علیه السلام) میفرماید: حر امروز مهمان من است ولی من حتی آب هم ندارم که از مهمانم پذیرایی کنم....

رفقا ، بخشش برادر یا خواهر مومن خود رو بپذیرید ....

التماس دعا