خواهی آمد
خوانده ام در نگه جـاده که خواهی آمد
به دل خسته ام افتاده که خواهی آمد
تو می آیی کـه محمد ز حــرا برخیــزد
جهـل اگر فتنـه به پاساخته در هم ریزد
تو می آیی که بنی ساعده خنجـر نکشد
سر سجــاده کسی تیغ به حیـدر نکشد
تو می آیی کــه علمـــدار علم برگیرد
و علی بار دگــــر تیــغ دو دم برگــیرد
تو می آیی که جنون کشته عصیان نشود
همه شبـــهای دلم شـام غریبان نشود
ای که با توسن امید می آیی ، ای مرد
تو به خونخواهی خورشید می آیی ، ای مرد
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 16:55 توسط یاسر
|